درک یک پایان
؋ 99
داستان با روایت بازیگوشیها و دوستیهای چهار نوجوان آغاز میشود.
رفتارها و تصمیمها و حرکتهایی که مشابه آنها برای بسیاری از ما آشناست.
یک گروه دوستی که ساعتهای مچی خود را جوری میبندند که صفحهی آن به داخل مچ بیفتد و به این شیوه دوستیشان با یکدیگر و تمایزشان با دیگران را نمایش میدهند.
جالب اینجاست که بعد از چهل سال، وقتی از زبان تونی وبستر – شخصیت اصلی داستان – مرور خاطرات آن سالها را میشنویم، هنوز این گلایه در ذهن او پررنگ است که آدریان، هرگز این کار را نکرد.
رابطهی عاشقانهای که سالها پیش به پایان رسیده و امروز تونی در خانهی ورونیکا – همان دوست قدیمی – بخشی از دفترچهی یادداشت آدریان را میخواند.
روایتی از گذشته؛
البته آن هم در حد چند صفحه جدا شده از یک دفترچه خاطرات؛
آن هم نسخهی کپی شده؛
نوشتهی کسی که ساعت مچیاش را برعکس بقیه میبست؛
در ضمن این در نگاه تونی تنها جرمش نیست.
شاید جرم سنگینترش رقابت عاشقانه با او در دوستی با ورونیکاست.
هنوز هم تونی وقتی عکسی قدیمی را میبیند که در آن، صورت ورنیکا نه به سمت او و نه به سمت دوربین، بلکه به سمت آدریان چرخیده، احساسهایی تلخ در او شکل میگیرد.
به همهی این ماجرا این را اضافه کنید که آدریان خودکشی کرده و دفترچه هم بر خلاف آنچه انتظار دارید، در تمام این مدت در اختیار ورونیکا نبوده؛ بلکه در اختیار مادر او بوده و اکنون به این جوانان جا مانده از جوانی به ارث رسیده است.
خواندن حس یک پایان بیش از اینکه شما را وارد فضای یک رابطه عاشقانه شکست خورده کرده یا با دنیای مردی بازنشسته که گذشتهاش را مرور میکند، آشنا کند، مفاهیمی مثل شکست، پیروزی، رابطه، تاریخ، گذشته، حسرت، پشیمانی و خاطره را پیش چشمان شما زنده میکند.
تونی وبستر در همان شروع کتاب، نشان میدهد که چندان برای واقعیتهایی که در گذشته روی داده، ارزشی قائل نیست.
چند تصویر از گذشته را مرور میکند و در همانجا میگوید: اینها را به خاطر میآورم؛ بدون اینکه ترتیب خاصی در ذهنم داشته باشند.
برای اینکه بیوفایی خود به خاطراتش را بیشتر نشان دهد، در توضیح یکی از صحنهها میگوید: این صحنه را که تعریف کردم، اصلاً ندیدهام.
و چنین ادامه میدهد: آنچه ما در نهایت به خاطر میآوریم، الزاماً چیزهایی نیست که با چشم دیدهایم.
جولین بارنز برایمان از انعطافپذیری زمان میگوید. اما بلافاصله تأکید میکند که حرفهایش را با آنچه فیزیکدانها دربارهی زمان میگویند اشتباه نگیریم.
برای او، اوج انعطافپذیری زمان با مرور خاطراتی کشف میشود که دست دیگری را در دستهایش میفشرده است.
چند جملهای از درک حس پایان را با هم بخوانیم:
چقدر پیش میآید که داستان زندگی خود را تعریف کنیم؟
چقدر آن را اصلاح میکنیم و تغییر میدهیم؟ زیرکانه برشهایی از آن را نمایش میدهیم و بخشهای دیگری از آن را تزئین میکنیم؟
و با گذشت زمان تعداد کسانی که از گذشته همراه ما باقی ماندهاند، کمتر و کمتر میشود و دیگر کسی نیست که به ما یادآوری کند آنچه به عنوان داستان زندگی خود میگوییم بیشتر داستانمان است تا زندگیمان.
برای جولین بارنز بسیار مهم است که گذشته را به هر شکلی که میتواند زیر سوال ببرد و از هر فرصتی برای اشاره به این دیدگاه استفاده میکند.
در جای دیگری میگوید:
تاریخ در لحظاتی شکل میگیرد که نواقص حافظه دست در دست مستندسازی ضعیف قرار میدهد.
اگر چه بارنز و تونی وبستر هرگز این جمله را صریحاً نگفتهاند؛ اما با توجه به روح کتابشان میتوانیم حرف بالا را به شکل دیگری از زبانشان بازنویسی کنیم:
«حافظه منتظر است جایی از نبودن مدارک و مستندات و شواهد گذشته اطمینان حاصل کند تا برای خلق روایتی که دوست داشته وجود داشته باشد دست به کار شود.»
بد نیست این تعبیر بارنز را هم با هم بخوانیم:
یکی از تفاوتهای جوان بودن و مسن بودن این است:
ما در جوانی، میکوشیم آینده را برای خود بسازیم و اختراع کنیم و در پیری سرگرم اختراع گذشته برای دیگران میشویم
Out of stock
داستان با روایت بازیگوشیها و دوستیهای چهار نوجوان آغاز میشود.
رفتارها و تصمیمها و حرکتهایی که مشابه آنها برای بسیاری از ما آشناست.
یک گروه دوستی که ساعتهای مچی خود را جوری میبندند که صفحهی آن به داخل مچ بیفتد و به این شیوه دوستیشان با یکدیگر و تمایزشان با دیگران را نمایش میدهند.
جالب اینجاست که بعد از چهل سال، وقتی از زبان تونی وبستر – شخصیت اصلی داستان – مرور خاطرات آن سالها را میشنویم، هنوز این گلایه در ذهن او پررنگ است که آدریان، هرگز این کار را نکرد.
رابطهی عاشقانهای که سالها پیش به پایان رسیده و امروز تونی در خانهی ورونیکا – همان دوست قدیمی – بخشی از دفترچهی یادداشت آدریان را میخواند.
روایتی از گذشته؛
البته آن هم در حد چند صفحه جدا شده از یک دفترچه خاطرات؛
آن هم نسخهی کپی شده؛
نوشتهی کسی که ساعت مچیاش را برعکس بقیه میبست؛
در ضمن این در نگاه تونی تنها جرمش نیست.
شاید جرم سنگینترش رقابت عاشقانه با او در دوستی با ورونیکاست.
هنوز هم تونی وقتی عکسی قدیمی را میبیند که در آن، صورت ورنیکا نه به سمت او و نه به سمت دوربین، بلکه به سمت آدریان چرخیده، احساسهایی تلخ در او شکل میگیرد.
به همهی این ماجرا این را اضافه کنید که آدریان خودکشی کرده و دفترچه هم بر خلاف آنچه انتظار دارید، در تمام این مدت در اختیار ورونیکا نبوده؛ بلکه در اختیار مادر او بوده و اکنون به این جوانان جا مانده از جوانی به ارث رسیده است.
خواندن حس یک پایان بیش از اینکه شما را وارد فضای یک رابطه عاشقانه شکست خورده کرده یا با دنیای مردی بازنشسته که گذشتهاش را مرور میکند، آشنا کند، مفاهیمی مثل شکست، پیروزی، رابطه، تاریخ، گذشته، حسرت، پشیمانی و خاطره را پیش چشمان شما زنده میکند.
تونی وبستر در همان شروع کتاب، نشان میدهد که چندان برای واقعیتهایی که در گذشته روی داده، ارزشی قائل نیست.
چند تصویر از گذشته را مرور میکند و در همانجا میگوید: اینها را به خاطر میآورم؛ بدون اینکه ترتیب خاصی در ذهنم داشته باشند.
برای اینکه بیوفایی خود به خاطراتش را بیشتر نشان دهد، در توضیح یکی از صحنهها میگوید: این صحنه را که تعریف کردم، اصلاً ندیدهام.
و چنین ادامه میدهد: آنچه ما در نهایت به خاطر میآوریم، الزاماً چیزهایی نیست که با چشم دیدهایم.
جولین بارنز برایمان از انعطافپذیری زمان میگوید. اما بلافاصله تأکید میکند که حرفهایش را با آنچه فیزیکدانها دربارهی زمان میگویند اشتباه نگیریم.
برای او، اوج انعطافپذیری زمان با مرور خاطراتی کشف میشود که دست دیگری را در دستهایش میفشرده است.
چند جملهای از درک حس پایان را با هم بخوانیم:
چقدر پیش میآید که داستان زندگی خود را تعریف کنیم؟
چقدر آن را اصلاح میکنیم و تغییر میدهیم؟ زیرکانه برشهایی از آن را نمایش میدهیم و بخشهای دیگری از آن را تزئین میکنیم؟
و با گذشت زمان تعداد کسانی که از گذشته همراه ما باقی ماندهاند، کمتر و کمتر میشود و دیگر کسی نیست که به ما یادآوری کند آنچه به عنوان داستان زندگی خود میگوییم بیشتر داستانمان است تا زندگیمان.
برای جولین بارنز بسیار مهم است که گذشته را به هر شکلی که میتواند زیر سوال ببرد و از هر فرصتی برای اشاره به این دیدگاه استفاده میکند.
در جای دیگری میگوید:
تاریخ در لحظاتی شکل میگیرد که نواقص حافظه دست در دست مستندسازی ضعیف قرار میدهد.
اگر چه بارنز و تونی وبستر هرگز این جمله را صریحاً نگفتهاند؛ اما با توجه به روح کتابشان میتوانیم حرف بالا را به شکل دیگری از زبانشان بازنویسی کنیم:
«حافظه منتظر است جایی از نبودن مدارک و مستندات و شواهد گذشته اطمینان حاصل کند تا برای خلق روایتی که دوست داشته وجود داشته باشد دست به کار شود.»
بد نیست این تعبیر بارنز را هم با هم بخوانیم:
یکی از تفاوتهای جوان بودن و مسن بودن این است:
ما در جوانی، میکوشیم آینده را برای خود بسازیم و اختراع کنیم و در پیری سرگرم اختراع گذشته برای دیگران میشویم
You must be logged in to post a review.
At BookPoint, we believe that books should arrive as quickly and beautifully as possible. To give our readers a smooth experience, we offer three delivery options:
| Delivery Type | Delivery Time | Handled By | Fee |
|---|---|---|---|
| Standard | 12 – 48 hours | Trusted Delivery Partner | 99 AFN |
| Premium | 5 – 8 hours | Bookpoint.af Dedicated Delivery Team | 150 AFN |
| Elite | 45 minutes – 4 hours | Bookpoint.af Dedicated Delivery Team | 200 AFN |

Reviews
There are no reviews yet.